English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6628 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income effect U تناسب خرید با درامد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
income U عایدی
income U دخل
income U ریزش فهور
income U جریان
income U ورودیه جدیدالورود
income U عایدات
income U عواید
income U درامد
his income U هر چه درامد داردخرج میکند
mean income U درامد متوسط
income U مهاجر واردشونده
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
deferred income U پیش دریافت درامد
deferred income U درامدهای انتقالی
deduction from income U کسور درامد
income distribution U توزیع درامد
fixed income U درامد ثابت
marginal income U درامد نهائی
distribution of income U توزیع درامد
disposable income U درامد دریافتی
income velocity U دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
disposable income U درامدقابل استفاده
disposable income U درامد قابل تصرف
a modest income U درآمدی متوسط
current income U درامد یک سال مالی
current income U درامد جاری
money income U مزد و حقوق
money income U درامد پولی
median income U درامد میانی
current income U درامدیک دوره معین
live up to one's income U به اندازه درامد خود خرج کردن
stream of income U جریان درامد
labor income U درامدهای کار
national income U درامد ملی
supplementary income U درامد تکمیلی
taxable income U درامد مشمول مالیات
temporary income U درامد موقتی
the p of income to expenses U نسبت درامدبه هزینه
business income U درامد خالص تجارتی
income velocity U سرعت گردش پول
income policy U سیاست مربوط به درامدها
flow of income U جریان درامد
flow of income U گردش درامد
income and expenditure U درامد و هزینه
income analysis U تحلیل درامد
income accounts حساب های درآمد
gross income U درامد ناخالص
unearned income U درامد ازمبنایی جز کار
unearned income U درامد باد اورده
imputed income U درامد انتسابی
imputed income U درامد ضمنی
transitory income U درامدموقتی
transitory income U درامد انتقالی
transfer income U درامد انتقالی
wage income U درامد بشکل دستمزد
wage income U درامدمربوط بکار
windfall income U درامد باد اورده
income policy U سیاست درامدی
income per capita U درامد سرانه
income multiplier U ضریب فزاینده درامد
income support U پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
income leakage U کسر درامد
earned income U درامد تحصیل شده
earned income U درامدکسب شده
earned income U درامدحاصله از کار
economic income U درامد اقتصادی
income leakage U نشت درامد
income forgone U درامداز دست رفته
income forgone U درامد صرف نظر شده
income determination U تعیین درامد
total income U درامد کل
bunched income U درامد خدمات شخصی
relative income U درامد نسبی
property income U درامد ناشی از املاک ومستغلات
overseas income U درامد از کشور یا کشورهای خارجی
ordinary income U درامد عادی
median income U درامد متوسط
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
actual income U درامد واقعی
psychic income U درامد بی دردسر
psychic income U درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
income tax U مالیات بر درامد
per capita income U درامد سرانه
redistribution of income U توزیع دوباره درامد
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
rental income U درامد ناشی از اجاره بها
personal income U درامد سرانه
present income U درامد جاری
present income U درامد حال
real income U درامد واقعی
permanent income U درامد دائمی
income taxes U مالیات برعایدات
net income U درامد خالص
income taxes U مالیات بر درامد
income tax U مالیات برعایدات
personal income U درامد شخصی
nominal income U درامد اسمی
notional income U درامد خیالی
annual income U درامد سالانه
notional income U درامد فرضی
nonmonetary income U درامد غیر پولی
progressive income tax U مالیات بر درامد تصاعدی
income elasticity of demand U درامدی تقاضا
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real national income U درامد ملی واقعی
unequal distribution of income U توزیع نابرابر درامد
income consumption curve U مصرف
gross national income U درامد ناخالص ملی
income and expenditure approach U مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
income consumption curve U منحنی درامد
income elasticity of demand U تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
income elasticity of demand U کشش
proportional income tax U مالیات بر درامد تناسبی
property income tax U مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
uneven distribution of income U توزیع نابرابر درامد
regressive income tax U مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
national income analysis U تحلیل درامد ملی
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
theory of income determination U نظریه تعیین درامد
corporation income tax U مالیات بر درامد شرکتها
theory of income distribution U نظریه توزیع درامد
actual water income U اب ورودی موثر
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
circular flow of income U جریان دوری درامد
net national income U درامد خالص ملی
size distribution of income U توزیع درامد برحسب مقدار
size distribution of income U توزیع درامد مقداری
negative income tax U مالیات بر درامد منفی
national net income U درامد خالص ملی
national money income U درامد ملی پولی
national income determination U تعیین درامد ملی
marginal utility of income U مطلوبیت نهائی درامد
debt income ratio U نسبت قروض به درامد ملی
disposable personal income U درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
circular flow of income U گردش دورانی درامد
I have a steady monthly income. U درآمد ماهیانه ثابتی دارم
relative income hypothesis U بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
relative income hypothesis U براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative income hypothesis U فرضیه درامد نسبی
permanent income hypothesis U مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
permanent income hypothesis U این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent income hypothesis U فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
absolute income hypothesis فرضیه درآمد مطلق
income velocity of money U سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
net factor income from abroad خالص درآمد عوامل از خارج
With meager income . I am working all day for a mere pittance . U با چندرغاز تمام روزکار می کنم
to come into effect U قابل اجراشدن
to take effect U قابل اجراشدن
to take effect U مجری شدن
to the effect that U مبنی براینکه
to come into effect U مجری شدن
to the effect that U دایربراینکه
to this effect U باین معنی
to this effect U ازاین قرار
to take effect U قانونی درست شدن
by-effect U اثر جانبی
by-effect U اثر فرعی
by-effect U نتیجه جانبی
by-effect U عوارض جانبی [اثر جانبی]
What effect do you think the changes will have on you? U فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
to say something to the effect that ... U ابراز کردن خود دایربراینکه ...
to the [that] effect <adv.> U با مفهوم [معنی] کلی
to go into effect U قابل اجرا شدن
to take effect U قابل اجرا شدن
to go into effect U کاربرد پذیر شدن
cause and effect U علت و معلول
to go into effect U قانونی درست شدن
to take effect U قانون شدن
to go into effect U قانون شدن
come to effect U قابل اجرا شدن
to take effect U کاربرد پذیر شدن
take effect <idiom> U قانونی درست شدن
effect U نتیجه
effect U معنی
effect U اجرا
effect U مفهوم نیت
effect U تاثیر
with effect from U از تاریخ ...
effect U معلول
effect U مفید
effect U انجام دادن
effect U عملی کردن معلول
effect U اثر
effect U اجرا کردن
after-effect U تاثیر بعدی
effect and cause U معلول و علت
after-effect U اثر ثانوی
effect U کارموثر اجراکردن
screening effect U اثر پوششی
carry into effect U به اجرا در آوردن
put into effect U صورت دادن
put into effect U به اجرا در آوردن
carry into effect U صورت دادن
ripple through effect U نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
schottky effect U اثر شوتکی
Recent search history Forum search
2لطفا دخل و خرجت را عاقلانه ومنطقی کنترل و از مخارج غیر ضروری پرهیز کن
2لطفا دخل و خرجت را عاقلانه ومنطقی کنترل و از مخارج غیر ضروری پرهیز کن
1internalising somatic systems
1The ripple suicide effect of trauma is powerfol in small, close knit Aborginal communities, possibly accounting for suicide culters.
1در آمد این سال با کشیدن مصارف
0implication
1Temporal filtering یعنی چه
0general issue
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com